♥♥♥سکوت سرد فاصله ها...♥♥♥

باران که می بارد ،تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است،که می گویم:من تنها نیستم،تنها منتظرم...

خانووووم شماره بدم...!

خانم . . . شماره بدم . . . ! !

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشــــگله چن لحظه از
وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر
خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این
قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و
مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه
رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک
وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی
نبود....!!!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار
ضریح نشست.زیر لب چیزی
می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر
که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه
نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که
باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به
سرعت از آنجا خارج شد...وارد
شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه
نمی کرد..!

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی
کرد!

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده
باشه!!!! فکر کرد
شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به
خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!

* اگه خوشت اومد پست مجدد کن *

[ یک شنبه 29 تير 1393 ] [ 12:36 ] [ kaveh ] [ ]

بهت احتیاج دارم...!

اینجوری نوشته میشه،،،

.

.

خوابیدی...؟!

ولی باید اینجوری خونده شه،،،

.

.

.

بهت احتیاج دارم...

[ یک شنبه 29 تير 1393 ] [ 12:1 ] [ kaveh ] [ ]

خب دختره دیگه...!

دختری که پرو نباشه...!

تخس نباشه...!

سرتق نباشه...!

شیطون نباشه...!حاضر جواب نباشه...!

با خنگ بازیاش نخندوندت...!

ازت پاستیل نخواد...!

بدونه حق با توئه ،اما بازم پافشاری کنه!!!

گازت نگیره!!!

گوشیت زنگ میخوره چشاشو 4تائی نکنه تو گوشیت!!!

به حرفات گوش کنه...!

.

.

.

.

بدون دختر نیست ،،،

معلم دینیه....!!!!!!

[ دو شنبه 9 تير 1393 ] [ 9:26 ] [ kaveh ] [ ]

من یه ایرانی هستم...

 

حرف زیاد است...

اما ،،،

گاهی نمی دانی چه بگویی!.!.!

گاهی فقط باید رفت

چیزی شبیه کم آوردن...

آره بابا من کم آوردم

دیگه خسته شدم

خییییلی دلم تنگ شده

بابا منم آدمم به خدا

می خوام برم خونمون

آخه چقدر آدم درس بخونه تو این دانشگاه ها

دور از خونواده

اونم تو یه شهر دیگه!!!!

ولی خب خدارو شکر امتحانای این ترم دانشگاه ،تموم شدن!!!

من دارم میرم.....!

راستی...

بازی ایران-آرژانتین رو که دیدین ؟!؟!؟!؟!؟

بچه ها خداییش خیییلی مردونه بازی کردن!

سردبیر واشنگتن پست:ممکن است آرژانتین بازی را برده باشد

اما ایرانی ها دل های ما را ربودند...!

ای بلند،سرفراز ایرن من

***من یه ایرانی هستم***

[ یک شنبه 1 تير 1393 ] [ 10:35 ] [ kaveh ] [ ]